پسرم ورودت به 27 ماهگی مبارک
سلام نفس مامان عزیزم 26 ماهگی پسری در حالی تموم شد که پرسشهای پسری به اوج رسیده و این چیه ها هر روز هست و یا این کیه بابا نازه من بدم (امیرعلی ) یا آیه کجاست ؟ بماند که بزرگ شدنش رو حس میکنم و بعضی وقتا ناراحتم از اینکه باید به خاطر آیه دعواش کنم چون هنوز خیلی کوچیکه و خودش نیاز به مراقبیت داره ولی اینجا میگم که نفسم هست خیلی زیاد دوستش دارم ...
نویسنده :
مامان فاطمه
21:14
امیرعلی با خواهرش آیه
سلام پسر مهربونم قشنگم نفسم عزیز مامان خیلی مهربونه و عاشق بوسیدن آیه هست و خیلی وقتا به خاطر این موضو ع است که من باید با ایشون ناراحتی کنم چون یا سرش رو چسبیده که دختری رو ببوسه یا اینکه دستش روشکم بچه هست و در حال بوسیدن آیه ، ولی باز جای شکرش باقی هست ک همیشه در حال بوسیدنه نه گار گرفتن و یا زدن آیه ...
نویسنده :
مامان فاطمه
21:08
بدنیا اومدن دخترمون آیه
سلام نفسهای مامان انشاالله همیشه خوب باشید 14 مهر ساعت 8 صبح رفتم بیمارستان فاطمیه و وقتی همه کارهام انجام شد ساعت 10 وارد اتاق عمل شدم و با بی حسی از کمر ساعت 10:45 خداوند گل دخترم رو به من هدیه داد لحطه خیلی قشنگی بود وقتی دخترم رو آوردن کنار صورتم .جا دارهذ از خانم دکتر مودودی و دکتر اخیانی تشکر کنم . اینم خانم طلا 4 روز بعد از تولد ما که بین چند اسم مونده بودیم توی بیمارستان بابای خانمی اسم نهایی رو گفت و گل دختری شد آیه ...
نویسنده :
مامان فاطمه
16:00
تولد گل پسرم
سلام نفسم هستیم امیرعلی گلم ببخشید با این همه تاخیر اومدم آخه آبجی کوچیکه امیرعلی هم اومده و کارهای من دوبرابر شده. قرار بود برای امیرعلی دو تا تولد کوچیک در خونه مامان بزرگاش بگیریم اما شب چهارم مهر ماه مادربزرگ و خانواده عمه جونیش اومدن خونه مامان من و یک تولد گرفته شد تولد خوبی هم بود امیرعلی کلی ذوق کرد شمع رو فوت کرد کیک رو برید کلی برای خودش رقصید و کلی هم موقع عکس گرفتن اذیت کرد.عشقش بود برف شادی .همه کارهاش رو با برف شادی انجام میداد و این بود کل ماجرا .کلی هم کادوهای خوشگل جمع کرد که از مادربزرگاش و بابا جونیش و عمه فهیم و عمو فرامرز و خاله فائز و دایی احمد و خاله فهیم هم تشکر میکنیم . ...
نویسنده :
مامان فاطمه
15:49